پشتیبانی


i and you

 


نه تو می مانی و نه اندوه

 

و نه هیچیک از مردم این آبادی...

 

به حباب نگران لب یک رود قسم،

 

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،

 

غصه هم می گذرد،

 

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...

 

لحظه ها عریانند.

 

 

به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان

هرگز.

+نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت18:41توسط maryam | |

ببخشیدم اگر، صبر من کم بود و خطای تو زیاد , اگر تحمل من اندک بود و اشتباهاتِ تو بی شمار!ببخشیدم اگر,صدای گریه شبانه ام خوابت را آشفت ,اگر دیدن اشکهای من دلت را آزرد !ببخشیدم اگر , من پر از عشق بودم و تو پر از نفرت,اگر بخشیدن عادت من بود و خصلت تو نبخشیدن!ببخشیدم، به خاطر این همه دوستت داشتن...به خاطر تا آخرین نفس پایِ تو ایستادن!

+نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت18:35توسط maryam | |


مينويسم دوستت دارم و


قايمش ميکنم

تو به درد زندگی نميخوری

تو را بايد نوشت و گذاشت

وسط همان شعرها و قصه هايی

که ازشان آمده ای..

+نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت18:29توسط maryam | |




در اين وبلاگ
در كل اينترنت